هنگامی که کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه، گزارش سال 1987 خود را با عنوان
” آیندهی مشترک ما“ را ارائه داد، تلاش نمود که تضاد میان اهداف محیط زیست و توسعه را با ساختار تعریف ”توسعهی پایدار“ پوشش دهد:
”توسعهی پایدار، توسعهای است که به نیازهای کنونی، بدون ایجاد محدودیت در توانایی نسلهای آینده برای برآورد نیازهای خود، توجه نشان میدهد“(11).
در این گستره مفهومی، سه منظر از توسعهی پایدار پدیدار میگردد:
اقتصادی
یک سیستم پایدار اقتصادی میبایست بتواند کالاها و خدمات را بصورت ادامه دار تولید نماید، دولت در برابر قروض بیرونی به صورت مدبرانه تلاش نماید، و از این گذر بتواند از بی توازنیهای شدید در بخشهای گوناگون که ایجاد آسیب در تولید صنعتی و کشاورزی میکنند، جلوگیری کند.
زیست محیطی
یک سیستم پایدار زیست محیطی میبایست بتواند، بنیان منابع پابرجا را فراهم کرده و از فرا مصرف سیستمهای منابع تجدید پذیر یا عملکردهای فرو روندهی زیست محیطی اجتناب نماید و به میزانی منابع تجدید پذیر را تهی نمایند که به همان میزان، سرمایهگذاری جایگزین این منابع انجام گرفته باشد. از این رو میبایست در نگهداری گوناگونی زیستی، پابرجایی اتمسفری و دیگر عملکردهای اکوسیستمی که معمولاً در طبقهبندی منابع اقتصادی جای نمیگیرند، کوشا باشد.
اجتماعی
یک سیستم پایدار اجتماعی میبایست در گسترش عدالت، فراهم آوری خدمات اجتماعی، مانند سلامت، آموزش، عدالت جنسی، پاسخگویی و مشارکت سیاسی اهتمام ورزد(12).
در تئوری توسعهی پایدار، به ”ماهیت واقعیت“ از سه لایهی اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی چشم دوخته میشود. همبستگی این سه دامنه براساس این تئوری در تصویر7، ترسیم شده است.
بر این بنیان، هر کدام از زوایای ”ماهیت واقعیت“ خود تشکیل یک سیستم میدهند؛ سیستم اقتصادی، سیستم اجتماعی و سیستم زیست محیطی؛ که هر کدام از این سیستمها، براساس اندازهی فیزیکی و طول پراکنش خود، چیدمان یافتهاند. به این صورت که سیستمهای اقتصادی به عنوان بخشی از سیستمهای اجتماعی که خود بخشی از سیستم زیست محیطی هستند، دیده میشوند(13و14). براساس این مدل، نمیتوان تمام سیستمها را به یکباره و در جامعیت خود، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. شناخت هر کدام از این سیستمها، شاخصها و روشهای ویژهی خود را دارا هستند(2).
امّا مطالعات و پژوهشهای ژرف چند دههی گذشته، بیش از پیش این واقعیت را آشکار کردهاند که این سیستمها، چنان به هم تافته شدهاند که امکان یافت و دریافت شناخت، بدون در نظر گرفتن این ” پیچیدگی (complexity)“ امکان ناپذیر است و عدم ایجاد توازن در این سیستمها، موجب ”محدودیت رشد“ و توسعه میگردد. به عنوان مثال، ناپابرجایی سیستمهای تجدیدپذیر طبیعت در آب و انرژی میتواند موجب ایجاد بیعدالتی در پراکنش ثروت و خلق نابرابری اجتماعی شود.
بر اساس این چشمانداز، انسان و محیط زیست پیرامونی وی، هر کدام خود بخشی از یک ماکروسیستم پیچیده و جامع (integrated macrosystem) میباشند(5). چنین است که مفاهیمی همچون بوم توسعه (اکولوژی + توسعه ecodevelopment) که در ادبیات توسعهی پایدار جاری شدهاند، در قلب خود، ابعاد فرهنگ و فضا - مکان را در ابعاد اجتماعی، اقتصادی وزیست محیطی توسعهی پایدار گنجاندهاند و این حرکت خود نشانهای وجود رگههای تفکر سیستمی و نگاه به تئوری سیستمهای دینامیک و پیچیده را نشان میدهد.
اکنون تئوری تفکر توسعهی پایدار، کم کم جایگاه خود را به تئوری ”پایداری انتگرال (جامع)“ واگذار میکند. این مدل تئوری، بسیار پیچیده است و انتولوژی آن در تصویر 9 ترسیم شده است.
شکل گیری این تئوری براساس یک نگاه تکاملی است، به این صورت که ”واقعیت“ با ساختاری پیچیده نمود میکند، در مسیر تکاملی، با فزونی میزان پیچیدگی ساختاری، ساختارهای اولیهی پیچیدگی را نیز در خود نگه داشته و از دست نمیدهد. در این انتولوژی، ساختار پایه، ”تمام مواد و انرژی“ هستی است که به آن فیزوسفر ”physiospher“ میگویند. از این ساختار پایه، بیوسفر ”biosphere“ برمیخیزد که فیزوسفر را نیز در خود نهان دارد.
برخاسته از بیوسفر، نوسفر ”noosphere“ است که در جامعیت خود، همهی ساختارهای پیشین مانند اشکال فرهنگی و زبانی را نیز در پوشش دارد. در تئوری توسعهی پایدار بر مؤلفههای اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی به صورت گسترههای متقارن نگریسته میشد؛ امّا در تئوری ”پایداری انتگرال“، اجزاء سازندهی ساختمانهای پیچیده، به صورت غیرمتقارن گسترده شدهاند. به این صورت که هرچند در بیوسفر تمام عناصر ساختاری فیزوسفر حضور دارند ولی با نگاه به فیزوسفر، نمیتوان بیوسفر را شناخت؛ زیرا بیوسفر نیز ویژگیها و عناصر مربوط به خود را دارد. این شیوه تکامل سیستمی در مورد نوسفر، در رابطه با بیوسفر نیز صادق است. نتیجهی منطقی دیگر در نگرش به این مدل آن است که فیزوسفر میتواند مستقل از بیوسفر وجود داشته باشد ولی حیات بیوسفر، مستقل از فیزوسفر، امکانپذیر نیست.
نکتهی جالب دیگر در انتولوژی مدل پایداری انتگرال، نگاه اکولوژیک آن به هستی است؛ از منظر این دیدگاه ”هنگامی میتوان پی به حقیقت برد که به ابژه (اشیاء) و واقعیتها “ نه تنها در حالت جدا یافته و تک، بلکه میبایست در متن محیط پیرامونی به آنها نیز نگریسته شود. از دید متدلوژی، تئوری پایداری انتگرال، از روششناسی استقرایی در علوم برای شناخت جدا و تک افتادهی اشیاء استفاده میکند؛ امّا برای شناخت جامع نگر، شیوههای علم سیستمها ”System Sceince“ را بکار میبرد.
در یک دیدگاه آنالیتیک، تئوری توسعهی پایدار به ابژهها ”objects“ و سیستمهای ابژهها ”System of objects“ مینگرد ولی تئوری پایداری انتگرال به جهان از زاویهی دیداندازها ”prespective“ میپردازد(14).
بنابراین، در تئوری پایداری انتگرال، تفکر دربارهی پایداری ”Sustainability“ با تفکر دربارهی آیندهی ”Futures thinking“ پیوند مییابد و در این تغییر پارادایم، درک ماهیت کل، با نگریستن در ارتباطات پیچیدهی کنشهای انسان، محیط زیست و ویژگیهای و ریخت شناسی تمدنی وی حاصل میآید.
امروزه انسان، بیش از پیش دریافته است که در جهانی زندگی میکنند که اجزاء آن از توابع سیستمهای پیچیده پیروی میکند و جهان اقتصادی وی نیز اکنون ماهیت بی مرزی به خود گرفته و همچون یک سیال، از توابع دینامیک تبعیت میکند. فناوریهای جدید نیز با ایجاد تغییر دایم در شرایط کسب و کار و ایجاد فرصتها و تهدیدهای جدید، در پیکرهی ماکروسیستمی انسان، به عنوان مؤلفههای بسیار پیچیده و اثر گذار در معادلات اقتصادی و اجتماعی، پدیدار شدهاند(10). درچنین فضایی است که بدون تفکر سیستمی در سیستمهای پیچیدهی اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در متن فرهنگی و زبانی انسان و درک بی ثباتی و پیشگویی گسستهای discontinuities پیش رو، توسعهی پایدار امکانپذیر نیست.
چنین است که تفکر توسعهی پایدار با آیندهپژوهی، همآغوش میگردد. در حقیقت هم تفکر توسعهی پایدار و هم آیندهپژوهی، در ماهیت خود سه ویژگی همانندی را ابراز میدارند:
1/ هر دو به پیش رو مینگرند و به آینده در لایههای گوناگون، باخلق آیندههای متنوع، میپردازند.
2/ روش تحلیل سیستمی برای سیستمهای پیچیده را با مشارکت ذینفعها به شیوهی میان بخشی
”interdisciplinarity“ با ترسیم مدلهای تئوری و عملی بکار میبرند.
3/ هر دو، خوی عملگرایی ”action oriented“ دارند و شکلدهی به تمایل استراتژیک به تغییر را در عرصهی عمل عرضه میدارند و از این رو، چرخها را به جنبش در آورده و اثرات ژرفی را از خود در بعد زمانی به یادگار میگذارند(10).
در نتیجه، مفهوم توسعهی پایدار که به عنوان یک آرمان در چشم انداز جوامع کنونی مطرح شده است، ابعاد پیچیده دارد که نیل به آن توسط ابزارهایی امکانپذیر است که تحلیل سیستمی را در سر لوحهی کار خود قرار دادهاند. از سوی دیگر در اندیشهی هر آینده پژوه، مفهوم توسعهی پایدار به عنوان پایان کار ”آیندهپژوهی“، جای دارد. به زبان دیگر، آیندهپژوهی، همچون ابزاری برای نیل به توسعهی پایدار جلوه میکند. در یک فراگرد کلی، هدف نهایی آیندهپژوهی، نیل به توسعهی پایدار در فضای جهان سرشار از پیچیدگی و تغییر است.
آیندهپژوهی و تئوری توسعهی پایدار